با هیچکسم میل سخن نیست

این روزها به ورژنی از خودم تبدیل شدم که علاقه ای بهش ندارم. شدم آدمی که وقت زیادی رو با گوشی میگذرونه، کارهای عقب مونده اش زیاده اما استرس انجام ندادنشو نگرفته هنوز، کسل ام و حوصله ی هیچ چیز و هیچ کس رو ندارم. دلم میخواد یه رابطه ی خوب رو شروع کنم و عاشق شم، چیزی که تاحالا واسم اتفاق نیوفتاده، اما از طرفی هم کسایی که منو دوست دارن رد می کنم چون به دلم نمیشینن. چی بشه که از یک نفر خوشم بیاد اما واسه رسیدن بهش هم هیچ اقدامی نمی کنم و در نهایت اون فرد هم میره با یکی دیگه . اینکه دیگران بخوان ازت تعریف کنن، غبطه شرایط و ظاهرت رو بخورن و فکر کنن کلی آدم برات ریخته و تو ناز و نعمت زندگی میکنی اما از درون احساس تنهایی عمیق و عدم رضایت از خیلی چیزا داشته باشی، اصلا جالب نیست.

نمی خوام ناشکری کنم، و واقعا هرروز خداروشاکرم اما خیلی چیزان که انقدر تو خودت میریزی که میشه غم باد. و این قضیه که هیچکس هم نیست که بخواد ادمو واقعا بفهمه یا واقعا درک کنه، دردی میشه رو دردا.

این روزا به مرحله ای رسیدم که کاملا پتانسیلشو دارم تمام روز تو تختم باشم و هیچ کاری هم نکنم و حوصله ام هم سر نره.

  • فاطمه ( خط سوم)

"خط سوم"

می نویسم از روزمرگی هام، شادی ها و خنده هام ، درد ها و گریه هام.

آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی:
ـ یکی او خواندی، لا غیر.
ـ یکی را هم او خواندی هم غیر.
ـ یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
Designed By Erfan Powered by Bayan