انسانم آرزوست


آیلان کوردی سه ساله همراه برادرش گالیپ که دوسال از او بزرگتر بود ؛ هردو همراه مادرشان ریحان در گریز از سوریه جنگ زده تن به آب سپردند و در آب های ترکیه به ارامش ابدی رسیدند.تصویر کالبد بی جان آیلان که در ساحل بودروم پیدا شد .






چشماتو ببند عزیزم  

دل آسمون کبوده 

دیدن این همه زشتی 

واسه چشمای تو زوده  

تو چشات نجیب و پاکه 

تو مسافر بهشتی 

با چشمای بسته شاید  

رد شی از دنیای زشتی 

گوشاتو بگیر عزیزم  

گریه ها شنیدنی نیست 

دیگه معرفت تو قلب  

داداشای ناتنی نیست  

چشماتو ببند عزیزم 

تا نبینی رنگ خون رو

وعده من با تو باشه  

دیدن یه جای بهتر  

سر ایستگاه ترانه  

اونور گریه آخر
  • فاطمه ( خط سوم)

ماذا فازا

دیشب عروسی یکی از بستگان دعوت بودیم. از آنجا که خانواده های هر دو طرف بسی مذهبی بودند، در عروسیشون حتی یک آهنگ هم نذاشتند و کل عروسی با سوت و کل گذشت و مهمانان هم از اونهایی بودند که وقتی داماد قسمت زنونه بود، همه از دم چادر رنگی گل دار تا نوک دماغ سر کرده بودند. اما این وسط سوالی که واسه من مطرحه اینه که اخرش فاز اقا داماد رو نفهمیدم که شما خودت مذهبی هستی درست، خانواده ات مذهبی است درست، عروسیتم از مولودی بی بخار تر است درست ، اما اینکه از میان جمعیت نسوان مجلس تکون نخوردی و سرجمع ده دقیقه هم قسمت مردونه نرفتی؛  آیا این یه قلم مشکل شرعی نداره دیگه؟؟؟

.

فاز اینجور دامادها همونقدر برام مبهمه که فاز اون خانوم هایی رو که با روسری و حجاب کامل در عروسی مختلط تماما اون وسط درحال رقصیدنن !

  • فاطمه ( خط سوم)

داروساز داروفروش نیست

دستانی که خدمت می کنند؛ مقدس تر از لب هایی هستند که دعا می کنند...

.

ماجرا از اونجایی شروع شدکه ما به عشق سر در دانشگاه تهران و پزشکی و روپوش سفید اومدیم تجربی.شاگرد درس خون بودیم مثلا و همه از همون موقع دکتر صدامون میکردن.پزشکی عشقی بود که شبا با یادش میخوابیدم،و فکر کنم اصولا نود درصد دانش آموزان ایرانی حتی اگر دبیرستان هم تجربی نخونن،باز هم در خفایای قلبشون رشته ی پزشکی رو دوست دارن!!!

القصه بنا به هزار و یک دلیل از سال سوم دبیرستان، علاقه ی ما به سمت داروسازی گروید.چه شب بیداری ها و سختی هایی که در راه رسیدن بهش بر نداشتیم و بیت های "دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم" ، "همت بلند دار که مردان روزگار..." و غیره و ذلک؛ قوت قلب ما در این راه بودن. عشق و علاقه ای که فرای حاشیه ی پر زرق و برقش ، وجهه اجتماعی بالاش در فرهنگ مردم این جامعه و تصورات کلیشه ایه غوطه خوردن در مال و منال ؛ بیش از همه با انگیزه ی "خدمت" بوده و هست.(لااقل واسه من که اینطور بوده) .خلاصه به امید پروردگار رشته ای ک عشق ابدی و ازلیمون بود قبول شدیم و همچون جوگیرها از همون اول گهی پشت بر زین و گهی زین به پشت(البته نسبت به سال کنکور) درس خوانیو شروع کردیم. زمان گذشت و دیدیم وضعیت موجود با اون فانتزیای زایده ذهنمون نسبت به این رشته و جایگاهش؛ مثل زمین و آسمونه. چه جفا ها که در حق دکتره داروساز  نشده و نمیشه و چه شان ها و کرامت هایی که نادیده گرفته میشه. اینکه هنوز هستن ادمایی که وقتی بهشون میگی داروسازی میخونی؛ نمیدونن دکتری عمومیس نه کارشناسی یا ارشد!!!! وقتی تصور عموم از دکتر داروساز،ماتیک فروش و یا ک......م فروش هست،چه انگیزه ای واسه خوندن و از بر کردن این درسا میمونه.و این در حالیه که داروسازی بین رشته های تجربی،از همه سخت تر و خرخونی بیشتری لازم داره و تا قبل علوم پایه بیشتر درس ها مشابه پزشکی (اما واحدهای شیمی گسترده تر) و بعد علوم پایه هم درسا همچنان فوق العاده سنگین و تخصصیه،ماها دانشجویانی که شبای امتحانمون از فرت سنگینی،با هایپ و قرص سر میشه و نمره چشمامون در حال بالا رفتنه، وقتی میبینیم هنوز نقش رشته ما در جامعه اون طور که باید باشه تبیین نشده و عملا در ذهنیت عوام،دکتر داروساز نقشی در چرخه ی نظام سلامت نداره، دلمون میگیره از این ستم ها .از این نادیده شدن ها و یا کم دیده شدن ها.

درسته مردم هم تا حد زیادی حق دارن،وقتی داروخونه ها رو پراتیک ها و نسخه پیچا میگردونن و وقتی صنعت دارو و داروسازی قوی ترین مافیا رو داره و وقتی دکتران داروساز پشت پرده و مسئولان مربوطه ،صرفا به فکر منافع شخصی و درامد زایی حتی به قیمت جان مردم هستن و قدمی در آگاهی بخشی این رشته بر نمیدارن، بهتر از این هم نمیشه انتظار داشت.

به امید روزی که یه تحولی هم در نظام اموزشی داروسازی، و هم در صنعت دارویی کشور بشه و دکتر داروساز همونطور که وظیفشه، مشاوره ی دارویی به بیمار بده و مردم هم داروساز رو به عنوان پزشک دارویی خودشون بشناسند و باور کنند.

این پست به بهانه ی پنجم شهریور،روز بزرگداشت زکریای رازی و روز داروساز گذاشته شده.امید است که ما جوجه دانشجویانه داروسازیه تازه کار ،بتونیم سهمی در اعتلای کشور عزیزمون داشته باشیم.

.

برگرد که تا فاش نگردد رازم

من بی نفست قافیه را می بازم

محتاج به داروی لبانت هستم

با اینکه خودم دکتر داروسازم
  • فاطمه ( خط سوم)

روز شلوغم آرزوست

بخاطر داشتن یه خواهر کنکوری در منزل و تابستونی که بی هیچ سفر و بیرون رفتنی داره سپری میشه ، امروز روزی بود که آخر شبش با وجود همه خستگی بازم حس و حالم خوبه.

برخلاف اکثر آدما؛ روزهای شلوغ و پرمشغله برای من جزو بهترین روزهان. چون وقتی سرم شلوغه و انبوهی کار برای انجام دادن دارم، احساس دلمردگی نمی کنم و حس می کنم که زندگی جریان داره و وقتم بیهوده نمی گذره.درسته این روزها آخر شبش منو از خستگی بیهوش می کنه اما این خستگی، خستگیه فیزیکیه و نه روحی. و چقدر خوبه که خستگی های آدم همیشه جسمی باشه. چون خستگی های جسمی با یکی دوساعت خواب اضافی تر رفع می شن اما خستگی روحی مدت ها طول می کشه و به سختی رفع میشه.....

صبح زود با رفقای هم دل قرارمون صبحونه لمیز چهارراه ولیعصر بود. بعدشم انقلاب واسه خرید کتابای دانشگاه. بعد از کلی گشتن بالاخره از یه مغازه کتابای فیزیولوژی گایتون و کتابای جامع علوم پایه رو گرفتم و خوشبختانه بخاطر روزپزشک و با کلی چونه کمی تخفیف هم گرفتم. سنگینی درسای رشته های علوم پزشکی یه طرف، خرید وهزینه اینهمه کتابای قطور رفرنس هم جیب خالی دانشجویی مارو خالی تر میکنه(و درپرانتز بگم که کتابها اصلا زینتی نمی باشن و مجبوریم بخونیمشون تمام و کمال).

بعدشم کافه گیو و دورهمی با بقیه دوستان که اونجا بهمون ملحق شدن.

از اونجا هم با کلی کتابای سنگین اومدم اولین جلسه ی کلاس رقص. کلاسمون نیمه خصوصیه و من و یکی از دوستای صمیمیم هستیم فقط.باشد که در انتهای این کلاس ها، منه کاملا بی استعداد در اومدن هرگونه عشوه الاغی  و ناز خرکی ، کمی قر و قمیش آموخته و کمی فرهنگه چطوری زن ایرانی بودن یاد بگیریم.

پ.ن : قصد دارم از این بعد کافه ها و یا جاهای جالبی رو که رفته ام و میرم معرفی کنم به همراه عکس . در وبلاگ سابق فیلم و کتاب هم معرفی و بعضا نقد میکردم که به لطف مهندسین مقتدر بلاگفا از بین رفتن. فرصت شد اون پست ها رو در اینجا هم بازنشر میکنم که یه آرشیو از معرفی نامه هام اینجا درست شه. شاید کسی رد شد و خوند و به کارش اومد.

  • فاطمه ( خط سوم)

"خط سوم"

می نویسم از روزمرگی هام، شادی ها و خنده هام ، درد ها و گریه هام.

آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی:
ـ یکی او خواندی، لا غیر.
ـ یکی را هم او خواندی هم غیر.
ـ یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
Designed By Erfan Powered by Bayan