درد

ساعت 9 نوبت داشتم اما 12 رفتم داخل. این مدتی که نشسته بودم تا نوبت سونوگرافی من برسه ؛ مرتبا مورد های اورژانسی از بخش میومدن تا سونوی اورژانسی بدن ( بیمارستان بود).  یه نفر مونده بود تا نوبتم شه که 2 تا مورد اورژانسی از بخش اومدن و جای من رفتن داخل.یکیشون یه خانومی بود که ماه هفتمش تموم شده بود و دچارخونریزی شده بود. اولین بچه پسرش بود و خیلی استرس داشت. با بغض حرف میزد و شدیدا استرس داشت که بچه اش میمونه یا نه. بعد سونو معلوم شد اوضاش اورژانسیه و باید بچه رو دربیارن تا سلامت خودشو از دست نداده. منتظر بود پرستارا بیان ببرنش اتاق عمل و اشکاشو با گوشه روسریش پاک میکرد.بقیه خانوما دلداریش میدادن که نگران نباش بچه تو دستگاه میمونه . کنارمم یه خانوم بود که سونوی سینه داشت و تحت شیمی درمانی بود. هر دو سینه شو جراحی کرده بود و شیمی درمانی و پروسه های سنگین درمانی نای برا حرف زدن نزاشته بود براش. اونجا هرکی یه ماجرا داشت. یه ذکر مصیبت. جوری که حرفای هرکدومو میشنیدم خصوصا وقتی وضعیت اون خانوم باردارو دیدم منم اشکام جاری شده بود و سعی میکردم بغضمو کنترل کنم چون فقط من یه نفر بودم اونجا که مریضیه هرکیو میدیدم ، بغضم می گرفت.

شب که اومدم خونه به مامانم گفتم یکی از بهترین تصمیمای زندگیم این بود که پزشکی رو انتخاب نکردم. چون محیط بیمارستان خیلی زود منو میکشت.
  • فاطمه ( خط سوم)
تحمل دیدن این شرایط سخته واقعا :|
خوب شد فرمول میخونم :|
اره واقعا
از مزایای مهندسیتونه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

"خط سوم"

می نویسم از روزمرگی هام، شادی ها و خنده هام ، درد ها و گریه هام.

آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی:
ـ یکی او خواندی، لا غیر.
ـ یکی را هم او خواندی هم غیر.
ـ یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
Designed By Erfan Powered by Bayan