دلم می خواد 95 یه سال متفاوت واسم باشه. بهتره بگم که خودم باید یه سال متفاوت خلق کنم. نمیدونم چرا مدت تقریبا طولانی هست که دچار روزمرگی و بی حوصلگی شدم و به برنامه هایی که واسه خودم میچینم نمیرسم که انجام بدم. اونایی رو هم که ددلاین دارند و به نوعی مجبورم ؛ واسه دقیقه نود و باتاخییر میوفته.... البته فکر کنم بدونم چرا... این یه مدت که حال رخوت داشتم به نظرم دلیلش کمرنگ شدن یا به نوعی دور شدن از معنویاته و اون حس ها و کارها و بعضا واجباتیه که تو انجامش تنبلی کردم یا این پا و اون پا کردم.... برای بار چندم بهم ثابت شد که هروقت لحظه ای از یاد خدا غافل شدم، کارام یا پیش نرفته یا کند و غیررضایت بخش برام پیش رفته.... حس خوبی نسبت به خودم ندارم و حتی روم نمیشه از خدا چیزیو بخوام... حس می کنم پررویه طلب خیلی چیزا رو ازش کردن درحالی که از خودش غافلم....هیچی نمیشه یه طرفه باشه... یاد شعرمولانا افتادم : آینه ات دانی چرا غماز نیست ؟ زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست...واقعا وصف حال الانمه. با شل کن و سفت کن و هروقت خواستم خرم از پل رد شه دست به دامن خدا و هرچی امام و پیغمبره شدن، کاری از پیش نمیره. بره هم موقت پیش میره....باید سعی کنم عزممو جزم کنم و یکم سختی بدم به خودم تا با نماز و دعا دوباره به حالت استیبل قبلیم برگردم؛ وگرنه هرچی بیشتر لفت بدم، بیشتر تو مرداب سیاهی و خمودی و سستی فرو می رم.
امسال سال بیست سالگیمه و باید توش اتفاقای بزرگ و متفاوت بیوفته... باید با لطف حق به برنامه ها و اهدافم در امسال برسم و آخر 95 که رسید، قلبم سرشار از رضایت باشه (برخلاف آخر 94)
یاعلی مدد است.
پ.ن : حرفای این پستم زیادی خودمونی شد! عادت ندارم از شخصی ترین احساساتم جایی بگم.
پ.پ.ن : خوبه که آشنایی اینجا رو نمیخونه. چون این حرفا بهم نمیاد! اما بالاخره هر آدمی تو خفایای قلبش حس پرستیدن و مدد خواستن از یه نیروی لایزال رو حس می کنه و این وجود نور حقه که سرشار از انرژی مثبته و انرژی های منفی ما رو میگیره و قلب و روحمونو لبریز می کنه. ( ملت عشق از همه دین ها جداست / عاشقان را ملت و مذهب خداست)
پ.پ.پ.ن : من به آینده های روشنم اعتماد دارم